فرآیند جامعه پذیری در اجتماع (1)
منبع: راسخون
مقدمه
شخصیت انسانى از طریق کنش متقابل با دیگران ساخته مى شود و از طریق این کنش، ما مى آموزیم که چگونه خود را با جامعه هماهنگ ساخته زندگى خویش را قاعده مند کنیم. این فرآیند اجتماعى شدن در فرهنگ و ساخت اجتماعى، براى فرد و جامعه حیاتى است. بدون اجتماعى شدن، ما نمى دانیم چه چیزى را ارزش بدانیم، چه کارى را انجام دهیم، چگونه فکر کنیم، چگونه سخن بگوییم، و در مقابل دیگران چگونه پاسخ دهیم. بدون این فرآیند، شخصیت انسانى ما به کمال نمى رسد. یافته هاى علمى مؤید این امر است که انسان ها در پرتو اجتماع، و آموزش و اکتساب قوانین، ارزش ها و هنجارهاى اجتماعى است که به موجودى اجتماعى تبدیل شده و شخصیت انسانى کسب مى کنند.پس یكى از فرآیند هاى پیچیده، چند لایه و گریزناپذیرى كه موجود انسانى عمدتاً به اقتضاى زیست اجتماعى خویش، از اولین لحظه ورود به این عالم تا آخرین دقایق عمر خویش، همچنان در دالان آن سیر مى كند، فرآیند موسوم به «جامعه پذیرى» است. فرآیندى كه با هدف شكوفاسازى استعدادها و قابلیت هاى فطرى و غریزى، در پرتو سرمایه ها و دستاوردهاى فرهنگى و اصول پذیرفته شده زندگى اجتماعى به منظور آماده سازى افراد برای ایفاى نقش هاى محول شده و تأمین انتظارات اجتماعى طراحى شده است. علاوه بر هدف فوق، بقاى جامعه را نیز در تسلسل تاریخى ا ش تضمین مى كند.
بنابراین انسان برخلاف سایر موجودات زنده از شـرایط تعاملی با همنوعـان خـود تأثیر پذیرفته و بر اساس این تأثیرات سبك زندگی، اندیشه و رفتار فردی و اجتماعی وی تعیین میشود. اجتماعی بودن انسان، وی را واجد امتیازها و فرصتهایی شناخته است تا از قبل آنها بتواند به توسعهی خود و زمینههای پیرامونیاش بپردازد. به همین دلیل میتوان گفت مهمترین مشخصهی انسان اجتماعی، جامعهپذیری «Association» وی است. از طریق جریان جامعهپذیری، انسان از حالت ارگانیسمی با ذهن تكامل نیافته تبدیل به یك انسان متفكّر، تصمیمگیر، خلاّق، سازنده و مجهز به مهارتهای ارتباطی فردی و اجتماعی میگردد. مجموعة ویژگیهای یاد شده انسان را برای زندگی در یك جامعهی توسعه یافته، قانونمند و عقلانی آماده میسازد.
انسان به واسطهی جامعهپذیری، مهارتها و ساز و كارهای ارتباطی، سازگاری، شغلیابی، و شناسایی خود و اجتماع را به دست می آورد.
پس می توان گفت، انسان فعلیت یافته نه محصول طبیعت و وراثت و نه محصول محیط اجتماعى فرهنگى صرف، بلكه بیش تر محصول كنش پیچیده دوسویه و تأثیر متقابل این دو است. فرآیندى كه متكفل برقرارى این ارتباط و فعلیت دهى و شكوفاسازى یا احیاناً سركوب و پرورش ناموزون سرمایه هاى طبیعى و زیستى، ظرفیت هاى ژنتیك و قابلیت هاى وجودى انسان مى شود. این فرآیند به زبان جامعه شناختى، «جامعه پذیرى» یا «اجتماعى شدن» ( Socialization) و به زبان تعلیم و تربیت، «شكوفایى استعدادهاى بالقوه »( Education) نامیده مى شود. جامعه پذیرى كلید فهم كنش متقابل میان طبیعت و تربیت، تركیب ابعاد زیستى و فرهنگى و نقطه تلاقى زیست شناسى و جامعه شناسى است. جامعه پذیرى فرآیند پویا، مداوم و اجتناب ناپذیر یادگیرى الگوهاى فكرى و رفتارى، شیوه هاى زندگى، خلق و خوى جمعى و شكل گیرى «من» اجتماعى، دست یابى به «خود» یا آگاه شدن از خود به عنوان یك موجود داراى هویت مشخص و مستقل، گره خوردن عمیق و وثیق فرد با جامعه و نسل هاى پیشین، بازتولید جامعه از طریق افراد و ضامن استمرار و پیوستگى خطى جامعه در توالى نسل هاى مختلف است. جامعه پذیرى، فرآیند اخذ اعتقادات،گرایش ها، ارزش ها، هنجارها و عادات از فرهنگ یا فرآیند آموزش راه هاى زندگى كردن در جامعه، شخصیت یابى و بسط ظرفیت هاى وجودى در راستاى انجام وظایف فردى و ایفاى عضویت اجتماعى است.
به بیان دیگر، جامعه پذیرى جریانى است كه به بركت آن شخص انسانى، در طول حیات خویش تمامى عناصر اجتماعى فرهنگى محیط خود را فرامى گیرد و درونى مى سازد و با ساخت شخصیت خود، تحت تأثیر تجارب و عوامل اجتماعى معنادار یگانه مى سازد؛ تا خود را با محیط اجتماعى ا ى كه باید در آن زیست نماید، تطبیق دهد. البته فرهنگ و نظام اجتماعى به محض این كه با شخصیت یگانگى یافتند، به اصول اخلاقى، قواعد آگاهى و شعور و همچنین شیوه هاى عمل، تفكر و احساس طبیعى یا بهنجار مبدل مى شوند.
جامعه پذیری
سابقه تاریخی اصطلاح جامعهپذیری به سال 1828 میرسد، ولی در ایالات متحده آمریکا نخستینبار این واژه در حدود سال 1895 توسط جورج زیمل (Georg Simmel: 1858-1918) بهکار گرفته شد. بعدها آنتونی گیدنز و برجیس به آن بال و پر بیشتری دادند و با انتشار دو مقاله در ژوئیه 1938 در مجله آمریکایی جامعهشناسی این اصطلاح در جامعهشناسی رواج چشمگیری یافت. در اینجا به بیان تعاریف متعددی از جامعه پذیری می پردازیم:
- جامعهپذیری یا اجتماعی شدن معادل (Socialization)، از نظر لغوی بهمعنای انطباق با جامعه و آشناسازی با جامعه است. در جامعهشناسی این مفهوم به فرآیندی اطلاق میشود که به موجب آن افراد ویژگیهایی را که شایسته عضویت آنها در جامعه است را کسب میکنند. بهعبارت دیگر جامعهپذیری نوعی فرآیند کنش متقابل اجتماعی است که در خلال آن فرد هنجارها، ارزشها و دیگر عناصر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی موجود در گروه یا محیط پیرامون خود را فرا گرفته، درونی کرده و آن را با شخصیت خود یگانه میسازد. اگرچه در فارسی مفاهیم جامعهپذیری و اجتماعی شدن معادل یکدیگر بهکار میروند لکن از نظر هربرت بلومر اجتماعی شدن بهمعنی ذوب شدن و یکی شدن و جا افتادن در جامعه کلان است و تنها بعد از جامعهپذیری است که فرآیند اجتماعی شدن میتواند رخ دهد.
- کلیه عناصر جامعه (از جمله گروه های اجتماعی، خرده گروه ها و حتی کوچکترین عنصر آن یعنی فرد) به طور مستمر و مداوم در حال تغییر و تحول می باشند . افراد جدیدی که به جامعه می پیوندند (مثلاً نوزادان) ضرورتاً باید با هنجارها ،معیارها، ضوابط و ارزش های اجتماعی و فرهنگی جامعه آشنا شده و خود را با آن ها همساز و هماهنگ نمایند. فرآیند و جریانی که از طریق آن عناصر فرهنگی و اجتماعی به افراد جدید هر جامعه منتقل شده و در درون آن جایگزین می شوند را جامعه پذیری می نامند. جامعه پذیری جریانی است که الگوها، مفاهیم اجتماعی، ضوابط رفتاری، زبان، ارزش های فرهنگی و هنجارهای گروهی را به افراد جامعه انتقال می دهد. جامعه پذیری، در جریان زندگی اجتماعی، فرد را با کلیة مظاهر جامعه و زندگی اجتماعی هماهنگ می نماید و او را برای زندگی اجتماعی مهیا و مجهز می کند. کودکی که در یک جامعه متولد می شود، از هر گونه شناخت از محیط پیرامون (از جمله محیط اجتماعی) تهی و خالی است. روابط او با والدین و اطرافیان، بتدریج معیارها و مفاهیم زندگی اجتماعی را (در ذهن) او تعبیه می کنند و کودک را به موجودی اجتماعی و همساز با عناصر مختلف حیات اجتماعی تبدیل می نمایند. این جریان را جامعه پذیری می خوانند. جامعه پذیری در هر جامعه یا از طریق نهادها و سازمان های اجتماعی، فرهنگی با برنامه ریزی و به طریقی هدفمند صورت می گیرد (نظیر خانواده و مدرسه) و یا به صورت خود بخودی (غیر برنامه ریزی شده) از طریق خود فرد بدست می آید ( از طریق گروه های همبازی و . . . ).
- فرآیندی است که به وسیله آن فرد تازه وارد، دانش، مهارت و دیدگاه لازم را کسب می کند و به عضوی موفق و مؤثر برای سازمان تبدیل می گردد و یا در تعریف دیگر جامعه پذیری فرآیندی است که به وسیله آن فرد جدید اطلاعات لازم و کافی را درباره سازمانی که وارد آن شده است کسب می کند و با قبول ارزش ها، هنجارها و الگوهای رفتاری آن خود را با اوضاع مطابقت داده، می آموزد که چه باید بکند وچه انتظاری از او می رود.
- جامعه پذیری همنوایی فرد است با هنجارهای گروهی و هر یك از اعضای جدید گروه به حكم جامعه پذیری رفتار خود را موافق مقتضیات گروه در می آورد و دانسته یا نادانسته راه و رسم زندگی گروهی را می پذیرد. این جریان از طریق كنش متقابل اجتماعی صورت می پذیرد و مردم به وسیله آن شخصیت خود را به دست آورده و شیوه زندگی جامعه خود را می آموزند. جامعه پذیری فرد را به آموختن هنجارها، ارزش ها، زبان ها، مهارت ها، عقاید و الگوهای فكر و عمل كه همگی برای زندگی اجتماعی ضروری می باشد، قادر می سازد.
- در جامعهشناسی این مفهوم به فرآیندی اطلاق میشود که به موجب آن افراد ویژگیهایی را که شایسته عضویت آنها در جامعه است را کسب میکنند . بهعبارت دیگر جامعهپذیری نوعی فرآیند کنش متقابل اجتماعی است که در خلال آن فرد هنجارها، ارزشها و دیگر عناصر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی موجود در گروه یا محیط پیرامون خود را فرا گرفته، درونی کرده و آن را با شخصیت خود یگانه میسازد. در مورد ماهیت این فرآیند نیز، اختلافاتی وجود دارد. برخی آن را نوعی فرآیند یادگیری میدانند که از طریق آن افراد میآموزند که در شرایط معین چگونه باید رفتار کنند و هر نقشی یا منزلت اجتماعی چه توقعات و انتظاراتی با خود میآورد. گروهی هم جامعهپذیری را عبارت از آموزش میدانند که در ضمن آن هنجارها و ارزش های جا افتاده از طریق دادن پاداش و کیفر برای انواع گوناگون رفتارها، آموزش داده میشوند.
- جامعهپذیری فرآیندی است که به دنبال آموزش های عام (اعم از آموزش رسمی و غیر رسمی) به افراد بدست آمده و موجب حلول قوانین رفتاری هر جامعه و همۀ انتظارات فرهنگی آن، در کل شخصیت روانی افراد، با (توجه به مشارکت آن ها در نظام آن اجتماع)، میگردد و این قوانین و انتظارات را بر شخصیت فرد حک میکند.
- اجتماعی شدن یا جامعه پذیری مفهومی است که به توصیف و تبیین چگونگی رفتارهایی می پردازد که فرد را قادر می سازد تا با فرهنگ جامعه خودش سازش یابد. در واقع، جامعه پذیری «فرآیندی است که بر اساس آن، فرد به اکتساب قوانین، رفتار و نظام باورها و بازخوردهای جامعه یا گروه مشخصی دست می یابد تا بتواند در درون آن جامعه زندگی کند». در جامعه پذیری، جامعه به القای ارزش ها و هنجارهای خویش به افراد نائل می آید. از طریق اجتماعی شدن، فرد شیوه های زندگی جامعه خود را فرا می گیرد؛ شخصیتی کسب می کند و آمادگی رفتار به عنوان عضوی از یک جامعه را پیدا می کند. او یاد می گیرد خودش را با سیستم جدید انطباق داده و رفتاری مطابق با انتظارهای جامعه انجام دهد. در واقع، انسان در فرآیند جامعه پذیری است که از طریق کنش های متقابل اجتماعی، شیوه راه رفتن و گفتن را می آموزد و به تدریج به کسب تجربه های مختلف می پردازد. در این میان، جامعه نه تنها برای بقای خود، افراد جامعه را به شیوه های گوناگون آموزش می دهد تا آن ها نمادها، الگوها، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را در روابط متقابل خود به کار بگیرند، بلکه در تلاش است تا با دگرگونی هایی که در نظام اجتماعی و ترکیب افراد جامعه به علت مرگ و میر، زاد و ولد و مهاجرت رخ می دهد، به خودسازی و نوسازی خویش بپردازد تا از این طریق، درونی شدن عناصر اجتماعی در افراد جامعه امکان پذیر شود. برای اینکه جامعه دارای انسجام و دوامی معقول باشد، باید دارای اجماع و وفاق کافی باشد. انسجام و دوام بیشتر جامعه بستگی به میزان جامعه پذیری افراد دارد. اگر جامعه عناصر اجتماعی و فرهنگی خود را در مسیر خواسته های اجتماعی - اقتصادی افراد جامعه قرار دهد و با نیازهای آن ها هم گامی کند، آموزش و جامعه پذیری افراد به سهولت انجام می شود. در غیر این صورت، ناسازگاری ها و ناکامی ها بروز خواهند کرد. به طور کلی، روند اجتماعی شدن، چنین مطرح می کند که بین شخص و جامعه نه تنها تضاد و جدایی نیست، بلکه تداوم و تداخل وجود دارد و مجازات ها بخشی از روند اجتماعی شدن هستند. به این شکل که عوامل اجتماعی کردن برای آنکه بر درونی کردن هنجارها تأکید کنند، از مجازات ها استفاده می کنند. به عبارت دیگر، آثار اجتماعی شدن با تأکید بر مجازات ها گسترش و دوام می یابد و اجتماعی شدن باعث می شود تا نقش ها و مجازات ها بخش جدایی ناپذیری از شخصیت فرد شوند؛ به نحوی که ارتباط رفتار با هنجارها نه تنها پذیرفته شود، بلکه به وسیله خود فرد جست و جو شود. هولینگ شید (Holling Shead) سه اصل اولیه را در اجتماعی شدن هر فرد به شرح زیر اعلام کرده است:
1- فرد، رفتار اجتماعی را در ایجاد رابطه و تأثیرپذیری از دیگران در اجتماع یاد می گیرد.
2- فرهنگی که فرد در آن به دنیا آمده و بزرگ می شود، مشخص می کند که او چه کاری باید فراگیرد و چه عملی از خود نشان دهد.
3- تکامل فراگیری و آموزش پذیری فرد در جامعه زمانی محقق می شود که وی بتواند به طور مؤثر در اجتماعی شدن و نقش پذیرفتن در گروه ایفای نقش کند.
- آلن بیرو در فرهنگ علوم اجتماعی، جامعه پذیری را این گونه تعریف می كند: «فرآیندی كه بر پایه آن، مجموعه حیات و فعالیت های انسانی در شبكه وابستگی های متقابل اجتماعی جای می یابند. از نظر او جامعه پذیری فرآیندی است روانی – اجتماعی كه بر پایه آن شخصیت پایه تحت تأثیر محیط، خصوصاً نهادهای تربیتی، خانوادگی و دینی شكل می یابد».
- گی روشه جامعه شناس فرانسوی آن را فرآیندی می داند كه به بركت آن، شخص در طول حیات خویش تمامی عناصر اجتماعی – فرهنگی محیط خود را فرا گرفته، درونی می كند و تحت تأثیر تجارب و عوامل اجتماعی معنادار با ساخت شخصیت خود یگانه می سازد،تا خود را با محیط اجتماعی ای كه باید در آن زیست نماید،تطبیق دهد.
- هنری مندراس و ژرژ گورویچ آن را مكانیزم اخذ هنجارها، ارزش ها و اعتقادات اجتماعی می دانند.
- از نظر فروید، اجتماعی شدن فرآیندی است که برطبق آن کودک هنجارهای والدین را در خود نهادی می کند و یک فراخود بدست می آورد.
- بروس كوئن در كتاب مبانی جامعه شناسی،تعریفی مختصر و جامع از آن را ارائه می دهد: «جامعه پذیری فرآیندی است كه به انسان راه های زندگی كردن در جامعه را می آموزد،و به انسان شخصیت می دهد و ظرفیت های او را در جهت انجام وظایف فردی به عنوان عضو جامعه توسعه می بخشد.
- ویلسون که جامعهپذیری را فرآیند ورود به گروه انسانی یا در آمدن به حلقۀ اسرار جامعه میداند، در این باره میگوید: «جامعهپذیری فرآیندی است، که شماری از معجزات کوچک در آن رخ میدهد؛ حیوان انسان میشود، رفتار صرف، مبدل به شیوۀ برخورد خوب و بد میگردد، فرد به منزلۀ یک واحد ارگانیک، بصورت یک شخص، شخصی آگاه از وجود خویشتن در میآید و از لحاظ اشارات پیچیدهای که بطور فزاینده از انتظارات دیگران خبر میدهد، قادر به کنترل برخوردهایش میشود».
فرآیند اجتماعى شدن
وقتى متولّد شدیم، موجودى چندان اجتماعى نبودیم. این و آن را مى خواستیم و انتظار داشتیم که آن ها را همان موقع به دست آوریم. اگر آن را به دست نمى آوردیم، گریه و داد و فریاد به راه مى انداختیم. به هر حال، بلافاصله پس از این که نوزادى متولّد مى شود، (فرآیند) اجتماعى شدن، شروع به رام کردن و کاستن از خودخواهى او مى کند؛ زیرا نوزاد خود را در یک ساختار اجتماعى مى یابد که باید همواره با دیگران کنش متقابل داشته و با دیگران به سر برد. بدین ترتیب، یک فرآیند مادام العمر کنش متقابل در زمینه هاى متنوّع تر اجتماعى وجود دارد.از آن جایى که باید نیازهایمان را برآورده ساخته، توانایى هایمان را از طریق عکس العمل دیگران درک کنیم، باید با دیگران کنش متقابل برقرار سازیم. همان گونه که یاد مى گیریم کنش متقابل داشته باشیم و حرکات و سکنات دیگران را بخوانیم، اولین تصورات از خود را از آیینه نظر (دیگران) مى گیریم. ما از احساس انتظارات دیگران از خود آغاز کرده و اولین مواجهه با رمزهاى فرهنگى را تجربه مى کنیم و به تدریج راه هاى برقرارى ارتباط با ایماء و اشاره و بازى نقش را، به منظور زندگى با دیگران، گسترش مى دهیم. از آن جایى که سابقاً هیچ کنش متقابل اجتماعى اى نداشته ایم، هیچ تجربه اى از شیوه ایفاى نقش، احساسى از خود، انگیزه، فرهنگ و یا احساساتى غیر از آن چیزهایى که با آن متولّد شده ایم نداریم، تا این تماس هاى اجتماعى اولیه را پالایش کنیم.
اصل بنیادین دیگر اجتماعى شدن، کنش متقابل با «دیگرانِ مهم» است؛ افرادى که از نظر عاطفى براى ما مهم هستند. البتّه، در ابتدا، والدین و خویشاوندان براى ما دیگران مهم اند. ما به موازات این که مى آموزیم که با دیگران مهم، نقش گیرى و یا نقش سازى کنیم، خود را در آیینه اى که از ایماء و اشارات آن ها فراهم آمده، ارزیابى مى کنیم.
در ادامه زندگى، ما دیگران مهم بسیارى را برمى گزینیم، نظیر همتایان، معلمان، دوستداران، همسران، فرزندان خودمان، کارفرمایان و حتى شخصیت هاى رسانه اى، امّا نقش ها هیچ گاه تأثیرى همانند دیگران مهمى که ما، در مرحله نخست، با آنان کنش متقابل داشته ایم نخواهند داشت.
اصل سوّم این است که کنش متقابل در بین گروه هاى اولیّه ـ گروه هایى که افراد آن یکدیگر را مى شناسند و (در کنار هم) احساس نزدیکى و صمیمیت مى کنند ـ در شکل گیرى شخصیت تعیین کننده تر است تا از تماس با دیگران در گروه هاى ثانویه ـ گروه هایى که کنش متقابل در بین آن ها دیرتر و رسمى تر است. این امر، بدین معنا نیست که گروه هاى ثانویه بر چگونگى رفتار و ایفاى نقش ما، بر چگونگى طرز فکرمان از خود، بر چگونگى تفسیرمان از رمزهاى فرهنگى، بر چگونگى نظام دادن ما از نیروهاى انگیزه دار و بر چگونگى ابراز عاطفه یمان، تأثیر ندارند. ولى تأثیر آن هیچ گاه به اندازه تأثیر خانواده، دوستان نزدیک و دیگر گروه هایى که ما با آنان تماس نزدیک و رو به رو داریم با اهمیت نیست.
به هر حال، اصل دیگر این است که، در مقایسه با کنش هاى متقابل کوتاه مدت، روابط بلند مدت با دیگران، تأثیر بیش ترى بر (شکل گیرى) شخصیت دارند. درست است که افراد قادرند به طور کوتاه و مختصر وارد زندگى ما شوند و تأثیر عمده اى بر آن بگذارند، امّا احساسات ما درباره خود، تعهدات مان نسبت به رمزهاى فرهنگى، شیوه ایفاى نقش ها و نظم دادن عواطف و انرژى هاى انگیزه دار نوعاً بیش تر توسط روابط بلند مدت شکل مى یابند. بنابراین، کنش هاى متقابل نخستین گروه اولیه با دیگران مهم (یعنى) با کسانى که روابط پیوسته دارند، بیش ترین تأثیر را در گسترش شخصیت دارند.
هنگامى که شخص به نوجوانى و یا جوانى مى رسد، بسیارى از ظرفیت هاى او شروع به شفاف شدن مى کنند. فرد در این سن احتمالاً شیوه خاصّى از ایفاى نقش را داراست و با نمودار ویژه اى از ارزش ها هدایت شده، به اعتقادات خاصى متعهد مى گردد و به مهم ترین هنجارها آگاه مى باشد و قادر است تا عواطف و انرژى انگیزه دارش را در راه هاى متعارف و معمول بسیج کند.
ما باید توجه داشته باشیم که این ظرفیت ها را بیش از اندازه شفاف شده یا تغییر ناپذیر در نظر نگیریم. زیرا پس از دوره جوانى، دیگران مهمّ جدیدى وجود دارند که در زمان هاى خاصى ظاهر مى شوند و گروه ها و دوستى ها و پیوندهاى پایدارى وجود دارند که باید ساخته شوند.
با ورود و پاى نهادن به مراحل گوناگون و جدید زندگى و مشاغل تازه، خانواده ها، محیط هاى کارى، اجتماعات، باشگاه ها و سازمان ها ـ چیزى که به احتمال زیاد تغییر مى کند، شیوه ایفاى نقش و رهنمودهاى فرهنگى ما هستند. البته، بسته به موفقیت ها و شکست هایمان و همچنین رضایت خاطرمان از دیگران، ادراک ما از خود نیز تا حدى تغییر خواهد کرد؛ همان گونه که زندگى ما مسیر خود را طى مى کند، ممکن است تا حدى انگیزه ها و تمایلات عاطفى ما تغییر کنند؛ ولى نه به طور محسوس. تنها با انحطاط واقعى جسمانى است که انگیزه ها شروع به تغییر مى کنند؛ و حتى در آن هنگام نیز امیال و خواهش هاى کهنه مقاومت مى ورزند.
اگر مردم بتوانند رهنمودهاى فرهنگى جدیدى را کسب کنند، این امر مى تواند کنش متقابل با دیگران، یکپارچه شدن در نظم اجتماعى موجود، انطباق با زمینه هاى اجتماعى جدید را امکان پذیر سازد. اگر نقش ها بهتر بتوانند احساسات شان را کنترل و ابراز کنند، این مشارکت و سازگارى بیش تر خواهد شد.
البته همواره، تغییر در توانایى هاى ایفاى نقش و رهنمودهاى فرهنگى نظم اجتماعى را ارتقاء نمى دهند. غالباً برعکس است، چنان که مردمى که زمانى سر به راه بودند، به طور فزاینده اى منحرف مى شوند؛ و یا افرادى که زمانى نظم اجتماعى را پذیرفته بودند، علیه آن شورش مى کنند. با این حال، ظرفیت هاى انعطاف پذیرتر ما براى سازگارى مجدد با موقعیّت هاى اجتماعى تعیین کننده ترین عامل اند، این واقعیت بسیار بااهمیت است؛ چون این امر بدان معناست که مردم، در روابط شان با دیگر افراد و درگیرى شان دراقدامات جمعى، قادر به انعطاف پذیرى هستند.
مراحل کلی جامعهپذیری
جامعهپذیری در دو مرحله کلی صورت میپذیرد:الف) جامعهپذیری نخستین (Primary Socialization)؛ فرآیندی است که میان فرد و گروهی که با وی در تماس نزدیک و صمیمی هستند و غالباً در سالهای اولیه زندگی، رخ میدهد. عوامل اصلی این مرحله خانواده و گروه همسالان هستند.
ب) جامعهپذیری ثانوی یا مجدد (Secondary Socialization)؛ این فرآیند در وضعیتهای رسمیتر روی میدهد ولی هیچیک از این وضعیتها شخصی نیست. در این مرحله عوامل جامعهپذیری بخشی از مسولیتهای خانواده را بهعهده میگیرند. عوامل اصلی در این مرحله مدرسه و رسانههای ارتباط جمعی هستند.
مراحل جامعه پذیری
ما جامعه پذیری را بدین گونه تعریف می كنیم: جریانی كه به بركت آن شخص انسانی در طول حیات خویش تمامی عناصر اجتماعی – فرهنگی محیط خود را فرا می گیرد و درونی می سازد و با ساخت شخصیت خود تحت تأثیر تجارب و عوامل اجتماعی معنادار یگانه می سازد،تا خود را با محیط اجتماعی كه باید در آن زیست نماید تطبیق دهد. جامعه پذیری روند اخذ معارف، مدل ها، ارزش ها و نماد ها می باشد و بطور خلاصه شیوه های عمل ،تفكر و احساس خاص گروه ها ،جامعه ، تمدنی است كه هر شخص مجبور به زندگی در آن است. به لحاظ دوره های زمانی مراحل زیادی در فرآیند جامعه پذیری وجود دارد كه مهمترین آن ها عبارتند از: 1- شیرخوارگی تا كودكی،2- كودكی تا نوجوانی، 3- نوجوانی تا جوانی، 4- دوره تكمیل تحصیلات رسمی، 5- بزرگسالی، 6- نظام شغلی، 7- ازدواج، 8- تولد نخستین فرزند، 9- ازدواج نخستین فرزند ، 10- بازنشستگی 11- مرگ.این روند از آغاز تولد شروع می شود و در تمامی طول حیات ادامه می یابد و پایانی نمی شناسد مگر با مرگ. بدون شك كودكی فشرده ترین دوره جامعه پذیری می باشد. این دوره نه فقط دوره ای است كه موجود انسانی چیزهای بسیاری را باید فراگیرد (مانند نظافت،میل به غذا،آداب معاشرت،زبان، نقش ها و...) بلكه دوره ای است كه بیش از هر دوره در آن قابلیت انعطاف وجود دارد و مناسب ترین دوره برای یادگیری است. با این همه توجه فزاینده ای به جامعه پذیری در دوران بزرگسالی ابراز گردیده است، ونیز به این اندیشه كه جامعه پذیری فرآیندی است كه در سراسر زندگی ادامه می یابد ،نه اینكه به بیست و چند سال نخست زندگی محدود باشد، هر چند كه ممكن است این سال های نخستین برای بیشتر مردم در بیشتر جوامع مهم باشند.«ولگایز» (1975) در مطالعه خود درباره اروپای شرقی به «جامعه پذیری نسلی» و به «باز اجتماعی شدن» كه آن را به دو«مرحله انقلابی» و «مرحله پیوسته» تقسیم می كند، اشاره می كند. به گفته او هنگامی كه یك رژیم جدید با ارزش های ایدئولوژیك متفاوتی به قدرت می رسد می كوشد نه تنها نسل جدید را جامعه پذیر كند، بلكه نسل قدیم را نیز باز اجتماعی می كند و ارزش ها یشان را از ایدئولوژی قدیم به ایدئولوژی جدید تغییر دهد. فرد بزرگسال باز هم در بقیه حیات خویش تحت تأثیر روند جامعه پذیری قرار دارد، بخصوص مراحلی وجود دارد كه در آن ها فرد جامعه پذیری فشرده ای را تجربه می كند. بعنوان مثال می توان آنچه را كه تطابق با نخستین شغل در جامعه صنعتی نوین ایجاب می كند بخاطر آورد: كسب اطلاعات فنی جدید، درك و تفهم نظام رسمی ونظام غیر رسمی، و یا پنهان نقش ها،كنش های متقابل، ارتباطات، مجازات ها، كشش نسبت به مدل ها و آهنگ نوین كار، شرایط جدید زندگی و حتی استاندارد نوین زندگی، هر ترقی، هر تغییر شغل نیز دوره ای جدید از جامعه پذیری را می گشاید. ازدواج ، تولد نخستین فرزند مراحلی هستند كه مستلزم تطابق های نوینی هستند. پیوند یك مهاجر در كشوری كه بدان جا رفته است احتمالاً مشكل ترین آزمایش «دوباره اجتماعی شدنی» است كه شخص در بزرگسالی انجام می دهد و برای همه و در تمامی سنین و در هر شرایطی با موفقیت همراه نیست.
تلاش هاى فراوانى براى تشریح مراحل اجتماعى شدن، صورت گرفته است. هدف این تلاش ها مشخص کردن مرحله هاى مهمّ تعیین کننده در پیشرفت یک شخص، در طول زندگى است. هر رویکردى داراى مجموعه مراحل و مقاطع خاص خود است که مرور تعدادى از رویکردهاى برجسته مى تواند در این زمینه راه گشا باشد.
مدل مرحله اى جورج هربرت مید
از نظر مید، نوزاد باید در جهانى که نیازمند به همکارى با دیگران است زنده بماند. در نتیجه، کودک رفتارهایى را مى آموزد که همکارى را امکان پذیر مى کند. هنگامى که سن بلوغ آدمى آغاز مى شود، اولین فرآیند یادگیرى این است که معناى ایماء و اشارات را دانسته و سپس معناى نقش ها را براى فهماندن نیازهاى خود به دیگران به کار بریم و نیز ایماء و اشارات دیگران را درک کنیم تا پاسخ هاى مناسب بدان بدهیم. در ابتداء این توانایى، براى انجام آنچه که مید آن را اتّخاذ نقش (role-taking) مى نامید، بسیار محدود است؛ زیرا ذهن محدود است؛ و خود (self) ـ یا قابلیت دیدن فرد به عنوان یک عین خارجى ـ به خوبى بسط نیافته است.مید این دوره پیشین را، «مرحله بازى» از (مراحل) پیشرفت نامیده است، زیرا کودک تنها، به طور همزمان، یا مى تواند نقش یک فرد را بپذیرد و یا ایماء و اشارات فرد دیگر را شناخته، دیدگاه او را تلقّى به قبول کند.
با تمرین و تکرار، بلوغ زیستى و تحوّل بیش تر ذهن و خود، مرحله دوم، یعنى «مرحله مسابقه» فرا مى رسد. در این مرحله، نقش ها مى توانند به طور همزمان نقشى را همراه با همه موقعیّت هاى دیگر بپذیرند و بدین وسیله، دیدگاه و پاسخ هاى مناسب دیگران را قبول کنند. علاوه بر این، نقش ها مى توانند، از نقطه نظر دیگران متعدّد، خود را به عنوان یک عین خارجى دیده و به شیوه هایى فکر کنند و عکس العمل نشان دهند که در نتیجه خودسنجى مثبت و همکارى با دیگران را ارتقاء بخشند. هنگامى که کودکان به این مرحله مى رسند، مقیاس و میدان کنش هاى متقابل آنان بسیار گسترده مى شود.
مرحله نهایى آن چیزى است که مید آن را ایفاى نقش با «دیگر عامّ» نامیده، یا گاهى از این فرآیند به ایفاى نقش یا «مجموعه اى از نگرش ها» (community of attitudes) تعبیر کرده است. در این مرحله، کودکان نه تنها مى توانند و حاضرند مستقیماً نقش دیگران را بپذیرند، بلکه مى توانند دیدگاه هاى عامّ و کلّى اى را قبول کنند که کنش متقابل را هدایت مى کنند، که ما امروزه آن را ارزش ها، باورها، هنجارها و حالات عاطفى مى نامیم.
وقتى افراد به مرحله «دیگر عامّ» مى رسند، براى انجام وظیفه در جامعه، مهارت هاى اساسى لازم را دارا مى شوند. ایماء و اشارات دیگران را شناخته و به کار مى برند؛ و مى توانند با یک فرد یا به طور هم زمان با چندین فرد در محیطى سازمان یافته ایفاى نقش کنند. نقش ها مى توانند خود را به نظام نمادهاى فرهنگى مرتبط ساخته، از آن به عنوان چارچوبى مرجع براى ارزیابى خود و قاعده مند ساختن رفتار استفاده کنند.
مدل ژان پیاژه از تحوّل شناختارى
ژان پیاژه فرانسوى، یکى از برجسته ترین روان شناسان این قرن، با دقت در رفتار فرزندانش، علاقه مند به این شد که چگونه آنان تجربیات شان را سازماندهى مى کنند. وى در این بررسى، نقاط قاطع روشنى در تحوّل شناختارى کودکان یافت. هر یک از این مراحل نشان گر یک جهش کمّى در توانایى کودک براى نمایاندن اعیان جهان، به حسب نمادها و به کارگیرى این نمادها است. این مراحل عبارتند از:پیاژه مرحله اول را، مرحله «حسّى ـ حرکتى» (sensorimotor stage) نامید، که از نوزادى تا حدود دو سالگى به طول مى انجامد. در طى این مرحله، کودکان در جهانى از دریافت هاى حسّى مستقیم زندگى مى کنند. در پایان این مرحله، آنان درمى یابند که اشیاء خارجى هنگامى که دیده یا لمس نمى شوند، ناپدید نمى گردند. اکنون نقش ها مى توانند تصویرى از یک شىء خارجى را در اذهان خود حفظ کنند و براى این کار، یک قابلیّت شناختى اساسى براى رشد شناختى متعاقب و اجتماعى شدن نهفته شده است.
مرحله دوم، مرحله «پیش عمل ورزى» (preoperational) است که از حدود 2 الى 7 سالگى به طول مى انجامد. در طى این مرحله، کودکان یاد مى گیرند که تفاوت بین اعیان خارجى و نمادهایى را که به منظور نمایاندن آن اعیان به کار مى روند بنگرند. با این حال، نقش ها هنوز در مشاهده جهان از طریق کلمات انتزاعى دچار مشکل اند، در این مطالعه، پیاژه دو لیوان آب یکسان را در مقابل کودکان پنج و شش ساله قرار داد و از آنان پرسید آیا مقدار آب در هر دو لیوان یکسان است، یا نه؟ آن ها قبول کردند که آب ها یکسان اند سپس، همان طور که آن ها مشاهده مى کردند، پیاژه یکى از لیوان هاى آب را برداشت و آن را در یک لیوان باریک تر و بلندتر خالى کرد، به طورى که سطح آب در لیوان خیلى بیش تر شد، وى آنگاه دوباره از آنان پرسید که کدام لیوان آب بیش ترى دارد؟ (اکثراً گفتند لیوان بلندتر). بنابراین، توانایى برخوردارى از انتزاع ها ـ وزن، حجم، اندازه ـ براى کودکان تا سن هفت سالگى محدود است. آنان مى توانند دنیاى خود را به طور نمادین ارائه دهند، ولى قادر نیستند به آسانى نمادهاى انتزاعى تر را حفظ کرده و به کار برند.
مرحله سوّم، که از هفت تا حدود یازده سالگى طول مى کشد، مرحله «عمل ورزى عینى» (Concreteoperational stage) است که در آن کودکان استفاده از منطق و استدلال را یاد مى گیرند؛ آنان وقایع را بر حسب علّت و معلول به هم مرتبط مى سازند و مى توانند وقایع را از نقطه نظر دیگرى درک کنند چیزى که مید آن را ایفاى نقش مى نامید.
مرحله چهارم، «عمل ورزى رسمى» (Foramal operatinal stage) است، که از حدود دوازده سالگى یا اوان نوجوانى آغاز مى شود. در این مرحله، کودکان مى توانند جهان را از طریق کلمات انتزاعى مشاهده کنند. آنان مى توانند ریاضیات پیچیده تر را حل کنند درباره مسائل کلى اخلاق استدلال کنند؛ و درباره علّت و معلول در قالب کلمات انتزاعى بیندیشند؛ انواع موقعیّت ها را، بدون ارجاع به افرادى که واقعاً مى شناسند، مورد تأمّل قرار دهند. بنابراین، آنان توانایى هاى اساسى براى بزرگسال و کامل شدن را دارند.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}